_____ شبیـه یـکـ دختــــر خــوب! _____

_____ شبیـه یـکـ دختــــر خــوب! _____

عـشق اگر اینست مرتـد می شوم ...... خـوب اگر اینست من بـد می شوم!!
_____ شبیـه یـکـ دختــــر خــوب! _____

_____ شبیـه یـکـ دختــــر خــوب! _____

عـشق اگر اینست مرتـد می شوم ...... خـوب اگر اینست من بـد می شوم!!

بعــــدِ مـــن اما تـــو راحت‌ تر به خیلی چیزها...

هواللطیفــ :

بی‌تو اندیشیده‌ام کمتر به خیلی چیزها

می‌شوم بـی‌اعتنا دیگر به خیلی چیزها


تا چـه پیش آید برای من! نمی‌دانم هنوز...

دوری از تو می‌شود منجر به خیلی چیزها


غیرمعمولی‌ست رفتار من و شک کرده است

ـ چند روزی می‌شود ـ مادر بــه خیلـی چیزها


نامـــه‌هایت، عکس‌هــایت، خاطرات کهنه‌ات

می‌زنند این‌جا به روحم ضربه، خیلی چیزها


هیچ حرفی نیست، دارم کم‌کم عادت می‌کنم

من بـــه این افکار زجرآور... بـــه خیلـی چیزها


می‌روم هرچند بعد از تو برایم هیچ‌چیز...

بعدِ من اما تـــو راحت‌ تر به خیلی چیزها


"نجــمه زارع "

 

از اینــــجـا " گـــوشـــــ بـــدهـــ "

سلام حضرت باران چرا غریبه شدی ؟؟؟!!!...

هواللطیــفـــ :

سلام حضرت باران مرا کمی ترکن !

دوباره بچگـــی ام را بیـــا معطر کن


حیاط خانه ی هاجر هنوز یادت هست؟

بیـــــا دوباره همانجــا بیـــــا وجرجر کن


سلام حضرت باران چرا غریبه شدی ؟

بیــــا دوباره برقصان بیـــــــا و بـاور کن


غرور خاکــی مردان این حوالـــی را

بیا وقصه ی  شب را دقیق از بر کن


حلیمه رفت وعروسی ی خانه ی هاجر

بیــا و کار بزرگـــی برای هاجـــــــــر کن


بگو عروس دهات ستاره ها برگرد

بیـا و چادر گلدار ساده را سر کن


دلم گرفته از این قصه های پوشالی

بیـــا و بگو و بخند و بیـا و باور کن ...


"ســید ابوالفضـل مبــارز"

از ایـــــنـــــــــــــــــجـــا " گــوشـــ بـــدهــــ "

شاید غزل هوای دلــــم را عوض کند....

هواللـطـیفــــ :


امشب دوباره آمده ام ، باز هم سلام

من را ببخش مرد غزل هـــــای ناتمام


من را ببخش بابت احساس خسته ام

من را ببخش بابت این فکرهــــای خام


این حرف ها درون دلم درد می کشید

این حرف هــــا وجــــود مــرا داد التیام


گفتی کلافه می شوی از این حضورمحض!

گفتی عذاب می کشی از دست من مدام


گفتی نگاه هــــرزه ی من با تو جـور نیست

گفتی که پاک هستی و این فعل ها حرام!


گفتی و باز گفتی و هی اشک پشت اشک

مابین پلک هــــــای تـــــرم، کــــرد ازدحــام


می خواستــــم فقط بنویسم چرا؟چرا؟

می خواستم بگیرم از این شعر انتقام


اما دلم شکسته تر از این بهانه هاست

خو کرده ام به عادت دنیــــــای بی مرام


من با زبان تلخ تو بیگانه نیستــم

من با هزار درد غم انگیز، آشنام!


شاید غزل هوای دلــــم را عوض کند

شاید رها شوم کمی از این ملودرام


این بیت ها همیشه مرا فاش می کنند

این بیت ها روایت تلخی ست هر کدام...


"زهــرا شعــبـانــی "


از اینــجـــا " گـــــوشـــ بـــدهــــ "


نسیم و نم نم باران، نشانه ی خوبیست....

هواللطیفـــ :


....و چای دغدغه ی عاشقانه ی خوبیست
برای با تو نشستن بهانه ی خوبیست


حیاط آب زده، تخت چوبی و من و تو

چقدر بوسه، چه عصری، چه خانه ی خوبیست


قبول کن! به خدا خانه ی شما ســــارا !

برای فاخته ها آشیانه ی خوبیست


غروب اول آبان قشنگ خواهد بود

نسیم و نم نم باران، نشانه ی خوبیست

بیا به کوچه که "فردیس" شاعری بکند

که چشم تو غزل عامیانه ی خوبیست


کرج؟ سوار شو آقا، صدای ضبط اگر...

نخیر! کم نکن آقا ترانه ی خوبیست

صدای شعله ور گل، نراقی و باران

فضای ملتهب و شاعرانه ی خوبیست


مطابق نظر ماست هرچه هست عزیز

قبول کن که زمانه زمانه ی خوبیست


"ابوالحسن صادق پناه"


از اینــجـــــا " گـــوشـــ بـــدهـــــ "