هواللطیفــ:
نخواستی که بمانی و دردهای مرا
فقط یکی دو سه سالی به دیگران بدهی
نگو که آمده بودی سری به من بزنی
و بعد بگذری و دل به این و آن بدهی
نگو از اول این راه عاشقم نشدی
نگو که آمده بودی خودی نشان بدهی
گناه فاصله ها را به پای من زدی و...
نخواستی به تن خسته ام زمان بدهی
چه اتفاق غریبی ست اینکه دل بکند
کسی که حاضری آسان براش جان بدهی
نشسته ام سر سجاده رو به روی تو باز
هنوز منتظرم در دلم اذان بدهی.....
"زهــرا شعبانی "
از اینــجــا " گـــوشـــ بـــدهــ "
" الــی این شعر را خیلی زیاد میمیرد!"
هواللطیفــ :
هر شب برای من دو سه رویا می آوری
خورشیدی و ستاره به دنیا می آوری!
با یک پیاله آب خوش و چند پُک هوا
مثل همیــشه حال مرا جا می آوری
تنها معلمی تو که از این همه کتاب
زنگ حساب ،دفتر انشا می آوری!
در آیه ی نخست اشارات هر شبت
"ولیل" را به خاطر "لیلـــــا " می آوری
گاهی مرا که در دل تو جا نداشتم
می خوانی و.........................
"غلامرضا طریقی "
از اینجــا " گــوشــ بــدهــ "
هواللطیفــ:
یک شب دلی به مسلخ خونم کشید و رفت
دیوانه ای به دام جنونم کشید و رفت
پس کوچه های قلب مرا جستجو نکرد
اما مرا به عمق درونم کشید و رفت
یک آسمان ستاره ی آتش گرفته را
بر التهاب سرد قرونم کشید و رفت
من در سکوت و بغض و شکایت ز سرنوشت
خطی به روی بخت نگونم کشید و رفت
تا از خیال گنگ رهایی رها شوم
بانگی به گوش خواب سکونم کشید و رفت
شاید به پاس حرمت ویرانه های عشق
مرهم به زخم فاجعه گونم کشید و رفت
تا از حصار حسرت رفتن گذر کنم
رنجی به قدر کوچ کنونم کشید و رفت
دیگر اسیر آن من بیگانه نیستم
از اینــجـــا " گـــوشــ بــدهــ "