-
کم اگر با دوستانم مینشینم جرم توست ....
25 اردیبهشت 1391 00:10
هواللطیفــــــ : من به بعضی چهرهها چون زود عادت میکنم پیششان سر بر نمیآرم، رعایت میکنم همچنان که برگ خشکیده نماند بر درخت مایهی رنج تو باشم رفع زحمت میکنم این دهانِ باز و چشم بیتحرّک را ببخش آن قدر جذّابیت داری که حیرت میکنم کم اگر با دوستانم مینشینم جرم توست هر کسی را دوست دارم در تو رؤیت میکنم فکر کردی...
-
من یک " زنـــــم " که با لگدی می شوم مجابـــــ ...
23 اردیبهشت 1391 12:40
هواللطیفـــــ : عاصی شدم بریده ام از اینهمه عذاب از گریه های هر شبه ام روی تختخواب ده سال می شود که برایم غریبه ای ده سال می شود که خرابم .. فقط خراب .. شاید تو هم شبیه دلم درد می کشی شاید تو هم همیشه خودت را زدی به خواب از من چه دیده ای که رهایم نمی کنی؟ جز بی قراری و غم و اندوه و اعتصاب؟! جز فکر های منفی و تصمیم های...
-
و بغــــــــــــضــــــــــــم تـــرکـــــــــــیــــــــد ....
19 اردیبهشت 1391 14:58
هوالـلطیفــــــــ : او از عشق تو خبر داد و بغضم ترکید گوشی از دست من افتاد و بغضم ترکید گفتم این حس به خدا دست خودم نیست ولی از همین ثانیه آزاد. . . و بغضم ترکید قول دادم که مــــن از سهم خودم میگذرم بروید و دلتان شاد. . . و بغضم ترکید رفت و من ماندم و یک عالمه دلتنگی محض توی آن وضعیت حاد و بغضم ترکید هر چه کردم پس از...
-
مثــــل " لیــــلا " اومــــدی ولــــی پریـدی به محـــــال! ....
17 اردیبهشت 1391 00:04
هواللطیفــــــــ : به بزرگ " لـــیــــلای " زندگی ام ... می خواستم واست یه جا جشن تولد بگیرم فکر نکن بد ببینم،از غم و غصه میمیرم!! میخواستم واست همه شهرو چراغونی کنم نه که فکر کنی گلی (!!)غصه را زندونی کنم میخواستم کوچمونو قشنگ آبپاشی کنم نه که خیلی تحفه ای (!!)عکستو نقاشی کنم می خواستم شعر بگم،کیک تولد بخرم...
-
قبول میکنم او بیحساب بی رحم استـــــــــ ...
14 اردیبهشت 1391 01:04
هوالــلــطیفـــــــ : دلی که میکشی از آن عذاب بی رحم است قبول میکنم او بیحساب بی رحم است خودت از آن د مِ اوّل سؤال کردی: هست دلت چگونه؟ ـ و دادم جواب: بی رحم است تو تشنه سمت دلم آمدی؟ نمیدانی که شاهزادهی زیبای آب بی رحم است؟ وَ گونههای تو سرخند و سوخته گفتی که در ولایتتان آفتاب بی رحم است تو کنجِ خانه نشستی...
-
هر چند بدتــــــرم ولــــــی از قبل بهتــــــرم ...
13 اردیبهشت 1391 00:58
هواللطیفــــــــ : این روزها که میگذرد، جور دیگرم دیگر خیال و فکر تـــو افتاده از سرم دیگر دلم برای تــــو پرپر نمیزند دیگر کلاغ رفته به جلد کبوترم دیگر خودم برای خودم شام میپزم دیگر خودم برای خودم هدیه میخرم دیگر بلد شدم که خداحافظی کنم دیگر بلد شدم که بهانه نیاورم اسمت چه بود؟؟؟ آآآآه از این پرتی حواس این روزها...
-
به دست آور دل من را چه کارت با دلِ مردم! ....
12 اردیبهشت 1391 00:39
هواللطیفـــــــــ : به یک پلک تو میبخشم تمام روز و شبها را که تسکین میدهد چشمت غم جانسوز تبها را بخوان! با لهجهات حسّی عجیب و مشترک دارم فضا را یکنفس پُر کن به هم نگذار لبها را به دست آور دل من را چه کارت با دلِ مردم؟! تـــو واجب را به جا آور رها کن مستحبها را دلیلِ دل خوشیهایم! چه بُغرنج است دنیایم! چرا...
-
شاعــــــــــر بدون عشق همان " لاابــالـــی " است ...
11 اردیبهشت 1391 00:06
هواللطیفــــــــــ : امشب دلم دوباره ته بی خیالی است یعنی شبیه چشم تــــو حالی به حالی است تشبیه دل به چشم؟؟!! نه...امشب عجیب نیست از شاعری که خیر سرش سورئالی است! در ازدحام هر شب تهران چشم تو این کوچه ـ دل - به لطف شما پر ز خالی است این مبتذلترین غزلم شد ... که چشم تو در ابتذال ، چشم و چراغ اهالی است نه! این غزل شبیه...
-
" پــــروانه ها " در " پیـــله " دنیـــا را نمیفهمند ....
10 اردیبهشت 1391 10:25
هواللطیفــــــ : پروانهها در پیله دنیا را نمیفهمند تقویمها روز مبادا را نمیفهمند دریا برای مردم صحرانشین دریاست ساحلنشینان قدر دریا را نمیفهمند مثل همه، ما هم خیال زندگی داریم اما نمیدانم چرا ما را نمیفهمند هر روز سیبی در مسیر آب میآید دیگر نیا این شهر معنا را نمیفهمند این مردمان مانند اهل کوفه میمانند...
-
مـــن با زبان شاعریام حرف میزنم ...
10 اردیبهشت 1391 02:07
هواللطیفـــــــــــــ : Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA MicrosoftInternetExplorer4 ساعت دو شبــ اسـت که با چشم بی رمق چیزی نشستهام بنویسم بر این ورق چیزی که سالهاست تو آن را نگفتهای جز با زبان شاخه گل و جلد زرورق هر وقت حرف میزدی و سرخ میشدی هر وقت مینشست به پیشانیات عرق من با زبان شاعریام حرف...
-
تـــــو هم مانند مــــن با خویش دعوا می کنی یا نـــــه ؟؟؟
9 اردیبهشت 1391 00:39
هواللطیفـــــــــــ : مرا راه گلو ای بغض غم، وا می کنی یا نه؟ برایم چاره ای جز گریه پیدا می کنی یا نه؟ ببین سوز درونم از خطوط چهره ام پیداست تو هم در چهره ام غم را تماشا می کنی یا نه ؟ دلم در هر طپش صد بار آواز تو را خواند نمی دانم تو هم یاد دل ما میکنی یا نه؟ فشردم بار ها زنگ در میخانة چشمت که آیا بین عشاقت مرا جا می...
-
با خاطرات خوب من این گونه تا نکنــــــ ....
8 اردیبهشت 1391 18:50
هواللطیفــــــ : من را به غیر عشق به نامی صدا نکن غم را دوباره وارد این ماجرا نکن بیهوده پشت پا به غزلهای من نزن با خاطرات خوب من اینگونه تا نکن موهات را ببند دلم را تکان نده در من دوباره فتنه و بلوا به پا نکن من در کنار تو ست اگر چشم وا کنی خود را اسیر پیچ و خم جاده ها نکن بگذار شهر سرخوش زیبائیت شود تنها به وصف آینه...
-
این روزها حتی هوای شعـــــــر خوش نیست....
8 اردیبهشت 1391 10:05
هواللطیفــــــــــ : بعد از تو دیگر با کسی کاری ندارم سر بر سکوتِ واژه هایم می گذارم بعد از تو یک دنیا غزل می ماند و من تنها به یادت لحظه ها را می شمارم گفتی که من پیغمبری دیوانه هستم هر روز شعری در کتابم می نگارم گفتی منم مرغی که در تنهاییِ باغ با باد و باران صحبتِ دیرینه دارم ا ین روزها حتی هوای شعر خوش نیست سنگین...
-
زود بیــــــــــــــــــا....
7 اردیبهشت 1391 13:01
هواللـــطیفــــــــــــــ : طنین اسم تو جا مانده پشت حنجره ام و من هنوز به یادت کنار پنجره ام شب از بکارت روحم عبور کرده ولی قسم به ماه نگاهت هنوز باکره ام شبیه تلخیِ کابوسِ شیشه ها از سنگ همیشه بی تو من اینقدر غرق دلهره ام غزل سپاه تو بود و هجومِ یکسره ات ومن درون همیــن بیت در محاصره ام دخیل بسته ام امشب به سبزی...
-
عشق مرا به رهگذران می فروختی...
2 اردیبهشت 1391 21:11
هواالطیفــــــــــ : دیروز در کنار تو احساس عشق بود دستان کوچکت که پر از یاس عشق بود دستان کوچکت که جنون مرا نوشت این واژه های غرق به خون مرا نوشت هرجا که رد پای شما هست می روم فکری بکن به حال من از دست می روم قلبم شکسته است و هی سرد می شوم بگذار بشکند عوضش مـــــــــــرد می شوم دستان خسته ام به شقایق نمی رسد فریاد من...
-
من هیچوقت شاعر خوبی نمیشوم! ...
2 اردیبهشت 1391 21:10
هواالطیفــــــــــــ : حرفت قبول! لایق خوبی نبودهام! وقتی بدم! موافق خوبی نبودهام! عذرای پاکدامن اشعــــار آبـــیام من را ببخش وامق خوبی نبودهام فهمیدی اینکه خندهی تلخم تصنعی است؟ الحـــق کـــــه من منافـق خوبـــــی نبودهام! این بادها به کهنگیام طعنه میزنند من بادبان قایــــق خوبـــــــی نبودهام من هیچوقت...
-
عمری نوشتم روی کاغذها صدایم را...
1 اردیبهشت 1391 11:24
هوالـــلطیف: تا در سکوتم گفته باشم ماجرایم را عمری نوشتم روی کاغذها صدایم را مثل رسولی خسته می مانم که یارانم هرگز نفهمیدند صدق ادعایم را یک روز شاعر می شوم با اینکه یک عمر است نشنیده می گیرید از من شعرهایم را بعد از من ای آنها که می نوشید سهمم را خالی نگه دارید در میخانه جایم را این شعرها گاهی مرا بد جور می خوانند...
-
قبول کن که " نفـــــــــــــــاق " از فراق تلخ تر است
31 فروردین 1391 16:26
هواللطیفــــــــــــــ : از این به بعد من از دوست شر نخواهم دید سفر به خیر تو را من دگر نخواهم دید دگر برای کسی درد دل نخواهم کرد دگر ز دست خودم دردسر نخواهم دید به ریگ همسفر رودخانه می گفتم از این به بعد تو را همسفر نخواهم دید قبول کن که نفاق از فراق تلخ تر است قبول کن که از این تلخ تر نخواهم دید فقط به صاحب اسمم...
-
من شبیه یوسفم ،راه سقوطم چاه نیست....
30 فروردین 1391 13:54
هواللطیفـــ : Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA MicrosoftInternetExplorer4 مثل یک کابوس ... ما را به رویا میــبری پشتِ ردت ... تا کجا ما را به هر جا می بری؟ از دهان گرگ ها بـیـرون کشیدم سالها ... پیرهن هایی ...که در چنگ زلیخا می بری باز هم دعوت به طوفان کن مرا ... اما بدان من دلم دریاست ... دریا را به دریا می...
-
حالم نه ، اصلا خوب نیست تا بعـــــد بهتـــــر می شود....
20 فروردین 1391 12:11
هواللطیفــــــــ : باید فراموشت کنم چندیست تمرین می کنم من می توانم ، می شود ، آرام تلقین می کنم با عکسهای دیگری تا صبح صحبت می کنم با آن اتاق خویش را بیهوده تزیین می کنم سخت است اما می شود در نقش یک عاقل روم شب نه دعایت می کنم نه صبح نفرین می کنم حالم نه اصلا خوب نیست تا بعد بهتر می شود فکری برای این دل تنهای غمگین...
-
این یکی برای خودمــــــ .......
20 فروردین 1391 12:02
هواللطیفــــ ... میان اینهمه شعر این یکی برای خودم برای آخر غمگین ماجرای خودم سرم غروب به بالای دار خواهد رفت خدا کند که ببخشد مرا خدای خودم یکی شدیم و افسوس آخرش این شد که اشتباه بگیرم تو را به جای خودم تو بی گناه اسیری بگو به قاضی شهر بگو اضافه کند روی جرم های خودم به چشمات چه پاسخ دهم نمی دانم و سالهاست که ماندم در...
-
انتظارت منو کشت ،توی سالی که گذشتــــــــــــ ....
20 فروردین 1391 11:58
هواللطیفـــــــــــــ : ای برگهای سبز ریحان اعتبارت تقویم من خالی است از برگ بهارت تکرار پاییز و زمستان است تقویم... من می شمارم تا بهار آزگارت تا تو بیایی «باز باران با ترانه...» بارانی از دلواپسی چشم انتظارت آنقدر لفظ ارغوانی می نویسم تا بشکنی آخر سکوت مرگبارت داسی بیاور، دستهایم را درو کن! دست و دلم مانند گندم بی...